یکی از اقارب نزدیک ما در وقت حکومت قبلی قوماندان پولیس در یکی از ولسوالیها بود. اما در سالهای آخر هیچ وظیفه نداشت. مثل یک فرد عادی و متنفذ قریه فقط در حل مشکلات مردم کمک میکرد. در ماه اسد سال ۲۰۲۲، یک سیلاب کلان در ولسوالی ما جاری شد که مردم بسیار خسارهمند شدند. چند روز بعد، یک نفر که از گروه طالبان بود و ما او را درست نمیشناختیم، بهایشان تلیفون زد و گفت که فردا بیاید مرکز ولایت، برود ریاست ضد حوادث، کمکهایی که برای مردم سیلابزده آماده شده را تسلیم بگیرد و به ولسوالی انتقال بدهد.
من خودم صدای آن طالب را شنیدم، خیلی مؤدب صحبت میکرد. دوستم هم با چند نفر از بزرگان قریه مشوره کرد و تصمیم گرفت که فردایش به مرکز ولایت برود، اما بعد از رفتنش، ما هرچی تماس گرفتیم، تلیفونش خاموش بود. اول فکر کردیم که شاید در جلسه یا نماز باشد، ولی چند ساعت بعد هم زنگ زدیم، باز هم خاموش بود. همینطور برای چهار شب و روز هیچ خبری از او نبود. ما و چند نفر از متنفذین قریه رفتیم به مرکز ولایت، با طالبان صحبت کردیم، از چندین اداره پرسان کردیم، اما همهشان گفتند که نه، کسی را دعوت نکردیم، ما خبر نداریم. بلاخره، بعد از چهار روز، جسدش را در حومه شهر پیدا کردند. من در همان وقت نبودم، ولی وقتی که جنازهاش را به قریه آوردند، خودم دیدم. جسدش بسیار بد حالت داشت. دست و پایش شکسته بود، بدنش پر از کبودی و آثار لتوکوب بود. معلوم بود که او را سخت شکنجه کرده بودند تا که جان داده بود. بعد هم جنازهاش را برده بودند و در یک جای انداخته بودند.
طالبان هرچه گفتند که ما چیزی نمیدانیم، اما تمام شواهدی که ما داریم – که فعلاً نمیتونم همهاش را بگویم – نشان میده که او را یکی از قوماندانهای طالب گرفته و زیر شکنجه کشته. تنها جرمش این بود که قبلاً در حکومت جمهوریت قوماندان پولیس بود. ما بسیار کوشش کردیم که حقیقت معلوم شود و کسی جوابگو باشد، اما هیچ کسی به حرف ما گوش نکرد. همه خود را به بیخبری زدند.
ما فقط صبر میکنیم و در روز محشر از خداوند متعال خواهان تامین عدالت خواهیم شد.